کد مطلب:140550 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:131

کسانی که در مجلس یزید شفاعت سر مطهر امام را کردند
چند نفر بودند كه در مجلس یزید پلید زبان به شفاعت گشودند تا آن ناپاك جسارت به سر مطهر امام علیه السلام نكند و اغلب آنها را یزید به قتل رساند.

ابومخنف در مقتل خود نقل می كند: از جمله حضار مجلس یزید رأس الجالوت بود، وی از بزرگان و اكابر علماء یهود محسوب می شد و وقتی كلمات و مزخرفات یزید را شنید و افعال و حركات قبیح و ناپسند او را دید طاقتش طاق شد و گفت:

ای یزید: سؤالی دارم و جوابش را می خواهم بشنوم.

یزید گفت: بپرس.

رأس الجالوت گفت: تو را به خدا سوگند می دهم كه این سر بریده كیست و گناهش چیست؟

یزید گفت: هذا رأس الحسین بن علی بن ابیطالب این سر حسین است كه پدرش علی بن ابیطالب و مادرش فاطمه دختر محمد بن عبدالله پیغمبر ما بود.

رأس الجالوت پرسید: به چه جهت پسر دختر پیغمبر خود را مستحق كشتن دانستید و او را به قتل رسانیدید؟

یزید گفت: اهل عراق و كوفیان از كوفه نامه ها به وی نوشتند و او را به شهر خود دعوت نمودند كه بیاید و خلیفه و رهبر و مقتداء و سرور ایشان باشد، او گول اهل كوفه را خورد با عیال و اطفال و جوانان و پیران به كوفه آمد، عامل من ابن زیاد


سر راه بر او گرفت و در صحرای كربلا او و همراهانش را كشت و سرهای آنها را برای من فرستاد.

رأس الجالوت گفت: البته جائی كه پسر دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله باشد او اولی و احق به خلافت است از دیگران چقدر كارهای شما عجیب است ای یزید میان من و حضرت داود علیه السلام سی و سه پشت و به روایت مرحوم سید در لهوف هفتاد پشت می گذرد و هنوز یهود مرا تعظیم و تكریم می نمایند و خاك قدم مرا به عنوان تبرك بر می دارند و به سر و صورت خود می مالند و بی حضور من تزویج نكرده و بدون حضور من امری را صحیح نمی دانند اما شما امت بی مروت دیروز پیغمبر شما از میانتان غائب شده پسر او را كشتید و الله انتم شر امة به خدا سوگند شما بدترین امت های عالم می باشید.

یزید از سخنان رأس الجالوت در غضب شده گفت: اگر نه آن بود كه پیغمبر ما فرمود: من اذی معاهدا كنت خصمه یوم القیامة یعنی كسی كه اذیت كند نامسلمانی را كه در پناه اسلام است و عهدی كرده و بر سر عهد خود مانده خصم او در قیامت خواهم بود هر آینه تو را می كشتم.

رأس الجالوت گفت: ای یزید این سخن را به خود بگو، این جواب بر ضرر تو است زیرا پیغمبری كه خصم كسی باشد كه معاهد را اذیت كند آیا خصم تو كه اولاد او را اذیت كرده ای نخواهد بود، قربان همچو پیغمبری، پس رأس الجالوت رو كرد به سر بریده امام علیه السلام و عرضه داشت.

یا اباعبدالله اشهد لی عنه جدك انی اشهد ان لا اله الا الله و ان جدك محمدا رسول الله.

ای اباعبدالله در نزد جدت شهادت بده كه من از جمله گروندگان به او بوده و به وحدانیت خدا و رسالت جدت پیغمبر شهادت می دهم.

یزید گفت از دین خود خارج و داخل در دین اسلام شده و من هم پادشاه


اسلامم و همچو مسلمانی را لازم ندارم كه حمایت از دشمن می كند.

فقد برئنا من ذمتك، جلاد بیا این یهود مردود را گردن بزن جلاد بحكم آن نمرود آن تازه مسلمان را گردن زد.

در مقتل ابومخنف آمده:

از جمله كسانی كه در بارگاه یزید پلید از سر مطهر امام علیه السلام شفاعت فرمود جاثلیق [1] نصاری بود، زمانی كه یزید پلید چوب خیزران بر دندانهای حضرت می زد جاثلیق با آن شوكت از در مجلس وارد شد آمد به نزدیك تخت ایستاد فی یده عكاز یتوكاء علیه عصائی در دست داشت كه تكیه بر او می كرد و كان شیخا كبیرا و علیه ثیاب سود و علی راسه برنسة [2] یعنی جاثلیق نصاری مرد پیری بود كه لباس سیاه دربر كرده بود برنسی بر سر داشت در پای تخت ساعتی ایستاد نگاهی به سر بریده پادشاه مسلمانان كرد دید ماهی رخشان كه نورانی تر از مهر درخشانست در طشت طلا افتاده یزید در كمال حقد و كینه چوب به دندانهای لطیف و لبهای شریف وی می زند جاثلیق گفت یا یزید هذا رأس من این سر بریده از كیست؟

گفت: سر یك خارجی است كه در زمین عراق بر ما خروج كرده كشته شد.

پرسید: نامش چیست؟

گفت: حسین بن علی.

پرسید مادرش كیست؟

گفت: فاطمه زهراء دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله.

پرسید: برای چه پسر دختر پیغمبر شما مستوجب قتل شده؟


یزید پلید گفت: اهل عراق نامه ها به وی نوشته و او را طلبیدند تا خلیفه و امام زمان خود سازند عامل من ابن زیاد وی را كشت سر او را برای من فرستاد.

جاثلیق گفت پس تقصیرش چه بوده اهل عراق او را خواستند و تكلیف پسر پیغمبر كه كارش هدایت است آمدن بود وی را بی گناه كشته اید اكنون یا یزید ارفعه من یدیك و الا اهلك الله این سر را حالا از جلوی روی خود بردار و جسارت باین سر مطهر مكن و الا خدا تو را هلاك خواهد نمود زیرا الآن در میان عبادتگاه خود بودم كه صدای رجفه شدیدی شنیدم نگاه به آسمان كردم دیدم مردی با صورت رخشان احسن من الشمس از آفتاب درخشانتر بزیر آمد و مردمان نورانی صورت همراه او بسیار بودند كه بزیر آمدند من از یكی از آنها پرسیدم كه این بزرگوار كیست گفت خاتم پیغمبران و مهتر بهتر رسولان و این مردان نورانی پیغمبرانند از آدم صفی الله گرفته تا عیسی روح الله بجهت تعزیت پیغمبر خاتم آمده اند.

یزید از این سخنان جاثلیق به غضب درآمد و گفت: ویلك جئت تخبرنی باحلامك وای بر تو آمده ای مرا از اضغاث و احلام خود خبر دهی و الله لا ضربن بطنك و ظهرك بخدا اینقدر به شكم و پشتت می زنم تا بمیری.

جاثلیق گفت: چقدر بی حیائی، من آمده ام به تو بگویم با پسر پیغمبر خود ظلم مكن، تو مرا تهدید می كنی؟!

یزید رو كرد به غلامان خود و گفت:

بگیرید این پیر ترسا را غلامان آمدند گریبان جاثلیق را گرفتند و جعلوا یضربونه بالسیاط شروع كردند با تازیانه بر سر و صورت آن بیچاره زدن بقدری كه زار و ناتوان شد پس جاثلیق رو كرد به سر بریده ی امام حسین علیه السلام گفت یا اباعبدالله در نزد جدت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله شهادت بده كه من شهادت دادم به وحدانیت خدا و اقرار كردم به رسالت جدت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و شهادت می دهم كه


پدرت علی علیه السلام امیرمؤمنان بود.

یزید از این كلام جاثلیق كه گفت:

پدرت علی امیرالمؤمنین بود به غضب درآمد و گفت بزنید دوباره شروع كردند آن بیچاره را تازیانه زدن كه تمام اعضایش را درهم شكستند پس جاثلیق رو كرد به یزید و گفت بزن بخدا قسم كه می بینم رسول خدا را پیش روی من ایستاده پیراهنی از نور و تاجی از طلا مرصع در دست دارد می فرماید این قمیص نور و این تاج زرین مال تست كه بیائی و بپوشی و در بهشت رفیق من باشی بجهت آنكه به اهل بیت من محبت كردی و در راه پسرم زجر كشیدی ساعتی نگذشت كه جاثلیق تازه مسلمان جان داد و از آلام راحت شد

شعر



روی دل در حدیقه جان كرد

منزل اندر فضای جانان كرد



از جمله كسانی كه در مجلس شوم یزید پلید شفاعت از سر مطهر امام علیه السلام نمود و آن ناپاك را از اهانت به سر مقدس حضرت علیه السلام باز داشت و وی را توبیخ كرد سفیر ملك روم بود كه حكایتش را ذیلا می نگاریم.


[1] فيروزآبادي در قاموس مي گويد:

جاثليق به فتح ثا يعني رئيس نصاري و مرتبه بعد از او بطريق و بعد از بطريق، مطران و بعد از آن اسفت و پس از آن قسيس و بالاخره بعد از آن شماس مي باشد.

[2] برنس به ضم باء و نون يعني كلاه دراز.